سفارش تبلیغ
صبا ویژن

hamechi hast

صفحه خانگی پارسی یار درباره

چرا؟

    نظر

هر کی جواب این پرسش ها رو می دونه به ما هم بگه:/

_چرا تو خونه 40 متری، ال سی دی 52 اینچی

می ذارن؟/

 

_چرا از در که می خوان رد بشن، تعارف می کنن؛ ولی سر تقاطع به هم رحم نمی کنن؟/

 

_ چرا مردها مناسبت ها رو فراموش می کنن؟/

 

_ چرا فیلم زیاد می بینن، ولی کتاب نمی خونن؟/

      

_  چرا زن ها تو پارک ماشین مشکل دارن؟/

 

_چرا تو مهمونی اگه موز بخورن، بی کلاسیه؛ ولی سیب و پرتغال نه؟/

 

_ چرا سه تار سه تا تار نداره؟/

 

_چرا اکثر ماشین ها یا سفیدن یا سیاه یا نقره ای؟/

 

_چرا نمی شه با کت و شلوار کتونی پوشید؟/

 

_چرا کسی برای صبحونه کسی رو مهمون

نمی کنه؟/

 

_چرا پشت کامیون ها شعر می نویسن؟/

 

چرا سر عقد، عروس دفعه سوم می گه بله؟/

 

چرا...؟/


این اخریت اپ بود البته شاید

    نظر

سلام دوستان

دیگه مدارس باز شده  وو بوی ماه مدرسه دیگه شرمنده

ما هم که میریم دبیرستان درسامونم سخت مدرک داشتن

با وضع الان هم که بری نمونه دولتی ثبت نام کنی پدرتو در میارن تازشم ازت نمره میخوان وگرنه مدرسه دیگهمشکوکمیعنی چی؟

شاید وقت نکنم وبمو به روز کنم گریه‌آور

اما احتمال میدم که 

پنج شنبه ها یا جمعه ها به روز شم اما هر روز سر میزنمو نظراتو میخونم اگه هم وقت داشتم به روز میشم  پوزخند

این همه پستم گذاشتم که حالشوببرید شوخی

 

ممنونگریه‌آور

 


نابینا و فضول

    نظر

نابینا و فضول

نابینایی در شب تاریک سبویی بر دوش و چراغی در دست داشت و به راهی می رفت. شخصی فضول به او رسید و خطاب به وی گفت: ای نادان، شب و روز پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی برابر؛ چرا با خود چراغ حمل می کنی؟/

 نابینا گفت: این چراغ را برای این برداشته ام تا کوردلی چون تو به من تنه نزند و سبوی مرا نشکند!/

 


اعترافات

    نظر

امیررضا 19    چند سال پیش رفته بودم خونه بابابزرگم، از قضا تلفنشون زنگ خورد و من گوشی رو برداشتم. طرف خبر فوت دوست صمیمی بابابزرگم رو داد و من 10 باری پشت تلفن گفتم خدا بیامرزدش... بعد قطع کردم، بابابزرگم پرسید چی شده؟ پیش خودم گفتم اگه الان بگم فلانی مرد، این بنده خدا هم فوت می کنه! گفتم: هیچی، حسین آقا پاش شکسته... بابابزرگم هم خیلی شیک پرسید: ختمش کجاست؟!/

 

 

زینب_ 17 ساله: اعتراف می کنم یه بار سر کلاس خوابم برده بود، خانم معلم می خواست از کلاس بیرونم کنه... سه دفعه گفت: برو بیرون! گفتم: چشم الان می رم (اما هر کاری می کردم نمی شد)!! دفعه آخر داد زد و گفت: پس چرا نمی ری؟ منم داد زدم و  گفتم: بابا ... پام خواب رفته!!/

 

 

محمد: بچه که بودم، یه روز داشتیم با پسر خاله م تو حیاطمون بازی می کردیم. وسط های بازی یه دفعه به من گفت: محمد یه کاری می گم بکن، جون مانی نه نگو. گفتم: باشه. گفت: دست منو بشکن. گفتم: آخه چرا؟ گفت خیلی کلاس داره آدم دستش رو گچ بگیره... گفتم: نه من این کار رو نمی کنم. از اون اصرار و از من انکار... آخر سر دیگه خسته شدم و گفتم باشه. کنار استخر بودیم، استخر هم خالی بود. بدون اینکه چیزی بگم، هلش دادم تو استخر، علاوه بر دستش، سرش هم شکست، کتفش هم جا به جا شد! چند روز بعد توی بیمارستان گفت: بی خرد! من منظورم این بود که یه کم دستم رو بپیچون، مو بر داره!/

 


دد ن ن دد

    نظر

د نه د

_دندون به زبون می گه: اگه یه کوچولو گازت بگیرم بریده می شی./

زبون می گه: د نه د ... اگه موقع حرف زدن یه حرکتو اشتباه بیام، کل 32 تاتون باید بریزید بیرون!!!/

 

 

_خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد/ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد/  د نه د ... همیشه که این طوری نیست، گاهی اقبال به خاطر پوله!!/

 

 

_رفتیم رستوران، دو برابر فاکتور کرده می خواد سرمون کلاه بذاره. بهم می گه: بنویسم به حسابتون؟؟/

می گم: د نه د ... بنویس رو یخ تا آب بشه./

 

 

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدن. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد. یکی از آنها سریع کفش ورزشیش رو از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید. دیگری گفت: بی سبب آماده نشو؛ هیچ انسانی نمی تونه از شیر سریع تر بدوه./

 اولی به دومی گفت: د نه د ... قرار نیست از شیر سریع تر بدوم، کافیه از تو سریع تر بدوم!/

 

 

به مامانم می گم سرم درد می کنه، می گه چرا؟/ می گم: شاید تومور مغزی دارم! می گه: ببند دهنت رو ذلیل مرده، این حرفا چیه می زنی؟!  د نه د ... منظورش اینه که خدا نکنه عزیزم!/


مسافر

    نظر

کوله ‌پشتیش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود، بر نخواهم‌ گشت./

نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه ‌ایستاده‌ بود، مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده ‌بودن‌ و نرفتن ... درخت‌ زیر لب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی‌ و بی ‌رهاورد برگردی. کاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جست ‌و جوی‌ آنی، همین ‌جاست!!/

مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند؟ پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست ‌و جو را نخواهد یافت./

و نشنید که‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست ‌و جو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ را کسی‌ نخواهد دید، جز آن‌ که‌ باید./

 

مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود. سال های سال رفت و رفت. مسافر بازگشت، رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود... به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود.

درختی‌ بالا بلند و سبز کنار جاده‌ بود. زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید. مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد، اما درخت‌ او را می‌شناخت. /

درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری؟ مرا هم‌ میهمان‌ کن./

 مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم./

درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری... اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی و غرور کمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت... ./

چشم‌های مسافر‌ از حیرت‌ درخشید و گفت:

سال‌ های سال رفتم‌ و پیدا نکردم‌؛ و تو نرفتی و این‌ همه‌ یافتی!/

درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست... ./

به صفحات بعد هم مراجعه فرمایید چیز های جالب داریم

 


زوج های خوشمزه

    نظر

در این مقاله قصد داریم شما را با زوج های مغذی آشنا کنیم. این مواد غذایی را با هم بخورید... معجزه می کنند!/

لوبیا و گوجه فرنگی/

این زوج بسیار مغذی است؛ به خاطر اینکه مصرف این دو ماده غذایی در کنار هم، میزان جذب آهن را افزایش می دهد که برای عملکرد خوب مغز و عضلات مفید است./

چای سبز و لیموترش/

ترکیب این دو ماده غذایی باعث جذب هر چه بیشتر آنتی اکسیدان ها می شود. تحقیقات نشان می دهد افرادی که روزانه حداقل یک فنجان چای سبز با لیمو ترش می نوشند، کمتر در معرض مرگ و میر ناشی از بیماری های قلبی عروقی قرار می گیرند./

ماست و موز/

ترکیب ماست و موز برای رفع خستگی عضلات بعد از ورزش مؤثر است./

سیب و توت فرنگی/

زوج سیب و توت فرنگی باعث می شود که قدرت آنتی اکسیدان ها برای مقابله با بیماری ها بیشتر شود. اگر سیب ها می توانستند حرف بزنند، بدون شک به توت فرنگی ها می گفتند: شما نیمه گمشده ما هستید!!/

سالاد و روغن های خوب/

برای بهره مند شدن از خواص کامل سالادتان، تا حد امکان سرکه خالی به آن اضافه نکنید. بهتر است روغن زیتون را با سرکه مخلوط کنید./

ساندویچ با ماست/

زمانی که ساندویچ مرغ یا الویه درست می کنید، به جای سس مایونز از ماست سرشار از کلسیم استفاده کنید. ویتامین D میزان جذب کلسیم را افزایش می دهد./


کی پاسخ اینا رو بلده؟

    نظر

هر کی پاسخ این پرسش ها رو بلده، به ما هم بگه. قبلا هم چند تایی از این پرسش ها داشتیم، ولی کسی پاسخش رو نمی دونست. حالا یه کم فکر کنین، شاید پاسخ اینا رو بدونین!/

 *چرا وقتی بارون می یاد، ترافیک می شه؟/
* چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسن، هی چراغ می زنن؟/
* چرا قبل از ازدواج دنبال پول طرف مقابلن، نه اخلاقش؟/
* چرا بعد از ازدواج دنبال اخلاق طرف مقابلن، نه پولش؟/

*چرا وقتی پشت سر یک نفر صحبت می کنن، اصلا فکر نمی کنن این غیبته؟!/

* چرا وقتی شکلات تعارف می کنن، اگه بیشتر از یکی برداری زشته؟/
*چرا بند کتونی رو دور مچ پا می بندن، ولی بند کفش رو نه؟/
* چرا بیدار شدن از خواب تو یه صبح ابری یا بارونی خیلی سخته؟/
*چرا بیشتر ماشین ها یا سفیدن یا سیاه یا

نقره ای؟/
*چرا کادوهای عروسی رو یه روز بعد از عروسی (پاتختی) می دن؟/
*چرا راننده تاکسی ها از همه بدتر رانندگی

می کنن؟/
* چرا قسمت مردانه اتوبوس بزرگ تر از قسمت زنانه است؟/
 *چرا آدم ها وقتی عکس می گیرن، به یه جای نامعلوم خیره می شن؟/
* چرا با اینکه همه کنجکاون، از کنجکاوی دیگران ناله می کنن؟/
چراااااا؟/


کارهای جالب

    نظر

این مطلب فقط برای خنده است، همین. آفتابگردون به هیچ عنوان انجام دادن این کارها رو در عالم واقعیت توصیه نمی کنه ... ./

این کارها را انجام دهید و همیشه خوشحال باشید:/

*قبل از ورود مهمون ها یک دور همه قاشق ها رو دهنی کنین./

*تو آلبوم، کنار عکس بچه تون چند تا از پوشک های نازنینش رو هم بچسبونید./

*سر میز غذا مدام لطیفه های چندش آور تعریف کنین./

*برای بستن در سامسونتی که توش هندونه گذاشتین، تلاش کنین./

*با دستمال گردن ابریشمی همسرتون، در دبه ترشی رو پلمب کنین./

 

*به برادر یا خواهرتون زنگ بزنین و با صدای بریده بریده و نگران بگید بابا... بابا…بابا … آب داد، درسشو یادته؟/

*برای معافیت از سربازی همه دندوناتون رو بکشین./

*کرم ضد آفتاب رو به کف پاتون بمالین./

*صفحه ازدواج و طلاق شناسنامه تون رو با خودکار آبی پیشاپیش پر کنین!! 


تلخ اما واقعی...

    نظر

آبجی کوچیکه گفت: زودی یه آرزو کن، زودی یه آرزو کن.../

 آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد./

آبجی کوچیکه گفت: چپ یا راست؟ چپ یا راست؟/

آبجی بزرگه گفت: م م م م م م ... راست!/

آبجی کوچیکه گفت: درسته، درسته، آرزوت برآورده

می شه، هورا!!/

بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی بزرگه مژه رو برداشت!/

آبجی بزرگه گفت: تو که از زیر چشم چپ ورداشتی!!/

آبجی کوچیکه چپ و راست رو مرور کرد و گفت: خب اشکال نداره./

دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت./

_ دیدی؟ آرزوت می خواد برآورده بشه، دیدی؟ حالا چی آرزو کردی؟/

آبجی بزرگه گفت: آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه!/

بعد سه تایی زدن زیر خنده: آبجی کوچیکه، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی... ./

بیماران رو فراموش نکنیم... همین حالا دستات رو به سوی آسمون بلند کن و از صمیم قلب پاکت برای سلامتشون دعا کن./