سفارش تبلیغ
صبا ویژن

hamechi hast

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خنده دور همی

    نظر

*تو «اسم، فامیل»، سر غذا دعوامون می شد،

می رفتیم پیش بزرگترها تأییدیه می خواستیم که مثلا  گوسفند پلو داریم یا نه؟! موز پلو حتی!!/

 

* حالا همه دکتر و مهندس و خلبان هم نشدین نشدین ها، مملکت به نجار، بقال و میوه فروش و بنا و ... هم نیاز داره. از ما گفتن بود!/

 

*وارد یه مهمونی می شی، یه عده زیادی برات پا

می شن... حالا می خوای با همه احوال پرسی کنی... تنوع جملاتت به صفر می رسه:/

سلام، حال شما؟/

سلام، حال شما چطوره؟/

سلام، احوالتون؟/

سلام، خوبین؟ خونواده خوبن؟/

سلام، حالتون چطوره؟/

و این دوره گردش ادامه دارد./

 

* دقت کردی وقتی یکی بهت می گه: اگه یه سؤال ازت بپرسم، راستش رو بهم می گی؟ نگران می شی، یاد تمام دروغا و کارای بدی که انجام دادی می افتی ؟!/

 

*دارم مسواک می زنم، بابابزرگم دندون مصنوعیش رو آورده گذاشته تو جیب پیرهنم، می گه: یه دستی هم به دندونای ما بکش!/

 

* دوستم گفت فقط پیاز می تونه اشک آدم رو دربیاره... منم واسه اینکه ثابت کنم اشتباه گفته، با نارگیل زدم تو سرش./

 

* اگه یه موقعی تو یه موقعیتی گیر کردین که یکی می خواست بکشتتون، زودی بگین: بکش! بکش راحتم کن! معطل چی هستی؟ د یالا لعنتی! تو همه فیلما امتحان خودشو پس داده!!/

 

* می گن پول چرک کف دسته؛ دست ما هم که کلا آنتی باکتریال!!/

 

* مدرسه: سه سیب داریم، دو تای دیگر از مجید

می گیریم، حالا چند تا سیب داریم؟/

مشق شب: اگر یک هندوانه سه کیلویی را بین پنج نفر تقسیم کنیم، به هر یک چه مقدار می رسد؟/

امتحان: مجید 12 موز دارد، قطار او هفت دقیقه تأخیر دارد، وزن خورشید را حساب کنید!/


شادی های رایگان/

    نظر

شادی هایی که با پول نمی توان خرید:/

*گفت و گوی خوب و خالصانه: لحظاتی که گفت و گوی ساده ای در جریان است و همه حضار به همان اندازه که صحبت می کنند چیزهایی نیز می آموزند./

*شنیدن اتفاقی آهنگ مورد علاقه تان: در یک ترافیک سنگین گیر افتاده اید و برای پرت کردن حواس خودتان با بدخلقی، امواج رادیو را عوض می کنید که ناگهان آهنگ مورد علاقه خود را می شنوید./

*یادآوری خاطرات خوب دوران کودکی: اولین روزی که دوچرخه سواری را یاد گرفتید، به خاطر می آورید؟ اولین باری را که با پدرتان کشتی گرفتید چطور؟ اولین باری را که با دوستان خود از درخت بالا رفتید؟/

*یاد کردن از گذشته ها با یک دوست صمیمی: آن تجربه های خنده داری که شما دو نفر در گذشته در کنار یکدیگر داشته اید./

*محبت: شما نمی توانید مهر و محبت کسی را با پول بخرید یا _ بر عکس _ کاری کنید که او علاقه خود را تسلیم مادیات کند./

*پی بردن به طنز نهفته در یک لطیفه بامزه: لطیفه ای که دفعه اول وقتی آن را می شنوید متوجه منظور آن نمی شوید!/

*هیجان خنداندن دیگران: چرا که خنده آنها لبخند را بر لب خودتان نیز می نشاند./

*گرما و راحتی رختخواب خودتان: هیچ جا برای خوابیدن راحت تر از رختخواب خودتان نیست./

*بیدار شدن با عطر غذای خانگی: هنوز در خواب ناز به سر می برید، اما یکی از عزیزان شما هست که می داند به زودی با احساس گرسنگی از خواب بیدار خواهید شد./

*تپش قلب بعد از انجام دادن یک ورزش سنگین: احساس می کنید که دنیا را مغلوب خود ساخته اید./


درجه یک و دسته اول/

    نظر

اینم برای اینکه حسابی بخندین و دنیا هم به روتون بخنده.../

*یکی تو ژاپن راننده تاکسی می شه، هر کی براش دست بلند می کنه، می گه: شوخی نکن دیگه…

تو رو که الان رسوندم!!/

 

*این روزا عده ای یه جوری زیر آبی می رن که دلت

می خواد بهشون بگی: من نگاه نمی کنم، بیا بالا یه نفسی بکش، خفه نشی!!/

 

*نشستیم با فک و فامیل اسم فامیل بازی می کنیم…

داییم میوه از *ی* رو نوشته یه کیلو خیار!! هیچ جوری هم زیر بار نمی ره که قبول نیست…/

فک و فامیله ما داریم!!!/

 

*امروز به من ثابت شد که 2012 دنیا تموم نمی شه،

آخه یه چیپس خریدم که تاریخ انقضاش 2015 بود!!/

 

 

*ای کاش می شد به همه بیاموزیم که تابستان از زمستان گرم تر است؛ و ادکلن کار حمام را نمی کند./

 

 

*می دونی چی به آدم خیلی مزه می ده؟ اینکه بری مهمونی، صاحبخونه برات شربت بیاره، آروم بگی: خودتون درست کردین؟؟ اونم با خوشحالی بگه: بله نوش جان... بعدش تو بگی: پس نمی خورم، مرسی!!!/

 


یه توپ دارم قلقلیه /

    نظر

*یه توپ دارم قلقلیه… پــ نه پــ ، می خواستی مکعب مستطیل باشه!/

*سرخ و سفید و آبیه… پــ نه پــ، زیتونی و نقره ای و سبز یشمیه!/

*می زنم زمین هوا می ره… پــ نه پــ، زمینو سوراخ

می کنه، می ره تو زیر زمین، بغل دبه ترشی ها!/

*نمی دونی تا کجا می ره… پــ نه پــ، بنده خط کشم، می دونم دقیقا کجا می ره!/

*من این توپو نداشتم… پــ نه پــ، داشتی! الان الکی داری خاطره تعریف می کنی!/

*مشقامو خوب نوشتم. بابام بهم عیدی داد… پــ نه پــ، می خواستی بخوابونه تو دهنت!/

*یه توپ قلقلی داد… پــ نه پــ، تو این گرونی می خوای سویچ لکسوز بهت بده!/


بازم چند دلیل که.../

    نظر

این مطلب طنز است، جدی نگیرید!/

اینم چند دلیل جالب، برای اینکه به آقا پسر بودن خودتون افتخار کنین!!/

*در عروسی ها می تونید لباسی رو که بارها به تن کردید، دوباره بپوشید!/

*لازم نیست سالی یه بار زاویه دماغتون رو نسبت به افق تغییر بدید!/

*خیالتون راحته هرگز یک خواهرشوهر ندارید که مدام رو اعصابتون رزمایش برقرار کنه!/

*می تونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید؛ و بعد بگید مد روزه!/

*خودتون پنچری ماشینتون رو می گیرید!/

*لازم نیست با قرار دادن انواع جک های هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش، قدتون رو افزایش بدید!/

*از دیدن کله پاچه و سیرابی دچار تشنج نمی شید!/

*هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمی گیره!/

*فقط شمایید که لذت تماشا کردن فوتبال رئال - بارسلونا رو با گزارش عادل فردوسی پور درک

می کنید!/

*سر سفره عقد، لازم نیست برید گل بچینید، گلاب بیارید، نون بگیرید و از این کارا!!/

*لازم نیست نشانی تمام پاساژها، بوتیک ها و مراکز لاغری شهرتون رو حفظ باشید!/

*لباس هاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نمی زنه!/

*بدون اینکه کسی بهتون چیزی بگه، می تونید ساعت ها پلی استیشن بازی کنید!/


خطرناک ترین آداب و رسوم جهان

    نظر

حکایت خطرناک ترین سنت های دنیا که حتی گاهی تلفات و خسارت های فراوان به جای گذاشته، داستانی خواندنی است که در این مطلب، آن را

می خوانید./

1 . خوشامدگویی ناهنجار به دبیرستانی های تازه وارد_ امریکا:/

در این رسم خطرناک، کسانی که تازه وارد کالج

شده اند، با صحنه های نه چندان خوشایندی مواجه می شوند. در این خوشامدگویی نامتعارف، تازه واردها را به چیزی می بندند و با سابقه ترها با شوخی های خطرناک از آنها استقبال  می کنند. با اینکه اجرای این رسم ممنوع شده و حتی یک کشته هم بر جای گذاشته است، اجرا کنندگان حاضر نیستند دست از این کار خطرناک خود بردارند./

 

2. گاو بازی_اسپانیا:/

این سنت نیز هیچ دست کمی از آن خوشامدگویی عجیب و غریب ندارد. عاشقان و دلباختگان گاوبازی در اسپانیا از سال 1910 میلادی ( 1289 ه ش) تا همین امسال در یک جشنواره یک روزه به استقبال یا _ بهتر است بگوییم _ به جنگ گاوها می روند و با تهدید و اذیت، آنها را به سمت خود می کشانند و خود باید از دستشان فرار کنند!!!/

در طول یک قرن برگزاری این رقابت خطرناک، 15 نفر کشته و البته بسیاری هم زخمی شده اند./

 

3. شیرجه آغاز سال نو_ سیبری در روسیه:/

در روسیه، شیرجه رو های حرفه ای، آغاز سال نو میلادی را با شیرجه زدن در دریاچه «بایکال» جشن

می گیرند. آنها بخشی از یخ های سطح دریاچه را می شکنند و هنگامی که به آب می رسند، به درون این دریاچه 40 متری می پرند و یک درخت را در کف دریاچه قرار می دهند!/

 

 

4. درخت های کریسمس:/

بسیاری از ما با درخت کریسمس آشناییم، درختی زنده یا مصنوعی که با آغاز سال نو میلادی زینت بخش خانه بسیاری از مسیحیان می شود. تا اینجا هیچ مشکلی وجود ندارد، اما مشکل از جایی شروع می شود که گاهی این درختان به علت استفادهزیاد از چراغ های تزیینی روی آنها، باعث آتش سوزی می شوند. طبق آمار، از سال 2003 تا 2006 میلادی (1382تا 1385 ه ش) 240 نفر قربانی این آتش سوزی ها شده اند./

5. اونباشیرا_ توکیو در ژاپن:/

این رسم که معنای واژه به واژه آن ستون های غرورانگیز است و هر شش سال یک بار در پایتخت ژاپن برگزار می شود، دو بخش به نام های «یاماداشی» و «ساتوبیکی» دارد که اولی در ماه می و دومی در ماه آوریل انجام می گیرد. در مراسم ماه می _ که بخش خطرناک این سنت محسوب می شود _ مردان به جنگل می روند، درختان را قطع می کنند، به تنه درخت ریسمانی می بندند، سوار آن می شوند و بعد از بالای کوه به سمت پایین می آیند. در این مراسم، خیلی ها زخمی و حتی کشته می شوند./

 


مسدود کردن راه ورود به صفحات تبلیغاتی

    نظر

احتمالا تاکنون با نام «pupup advertise » برخورد

کرده اید، صفحه های تبلیغاتی که خود به خود باز

می شوند و حاوی برخی جملات و تصاویر تبلیغاتی هستند. این صفحات تبلیغاتی از طریق اینترنت و بر روی دستگاه هایی که سیستم عامل ویندوز در  آنها نصب شده است باز می شوند./

باز شدن مکرر صفحات تبلیغاتی، به غیر از اینکه موجب آزار و اذیت کاربر می شود، مشکلات دیگری نیز دارد؛ اغلب این صفحات حاوی جملات غیر اخلاقی است و بسیاری از آنها کاربر را به سمت این گونه سایت ها _ که معمولا پر از ویروس های سیستم برانداز است _ دعوت می کند./

برای جلوگیری از ورود این صفحات و نمایش داده نشدن آنها، این موارد را انجام دهید: /

1_ در کنترل پنل، بر روی  Administrative Tools دو بار کلیک کنید، تا پنجره مربوط به آن باز شود./

2_ روی آیکونServices  دو بار کلیک کنید./

3_در پنل سمت راست Services ، ابتدا سرویس Messenger  را بیابید، و سپس دو بار بر روی آیکون آن کلیک کنید./

4_ در پنجره Messenger Properties در قسمت Start Type  گزینه Disable  را انتخاب و سپس ok را کلیک نمایید./

عملیات با موفقیت انجام شد؛ حالا دیگر کسی با چمدانی پر از ویروس های مختلف مزاحم شما

نمی شود!/


آیا خداوند شر را آفریده است؟

    نظر

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟/

دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: بله!/

استاد پرسید: هر چیزی را؟/

پاسخ دانشجو این بود: بله، هر چیزی را./

استاد گفت: در این حالت، خداوند شر را آفریده است؛ درست است؟ زیرا شر وجود دارد./

برای این پرسش، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. ناگهان، دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: استاد، ممکن است که از شما چیزی بپرسم؟/

استاد پاسخ داد: البته!/

دانشجو پرسید: آیا سرما وجود دارد؟/

استاد پاسخ داد: بله، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟/

دانشجو پاسخ داد: البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما نبودن کامل گرماست و شیء را تنها در صورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد؛ در حالی که این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیا بی حرکت هستند، پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا نبودن گرما را توضیح دهیم./

 

دانشجو ادامه داد: و تاریکی؟/

استاد پاسخ داد: تاریکی وجود دارد./

دانشجو گفت: شما باز هم در اشتباهید، آقا. تاریکی نبودن کامل نور است. شما می توانید درباره نور و روشنایی مطالعه کنید، اما در مورد تاریکی نمی توانید مطالعه کنید. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا نبودن کامل نور را توضیح دهیم./

و سرانجام دانشجو پرسید: و شر ... آقا، آیا شر وجود دارد؟ آقا، خداوند شر را نیافریده است. شر همان نبودن خدا در قلب افراد است؛ شر نبودن عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نورند، آنها وجود دارند و نبودن آنها منجر به شر

می شود./

و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند!!/

نام این دانشجو «آلبرت اینشتین» بود./


این داستان واقعی است

    نظر

سال ها پیش در یک کارخانه بزرگ در حاشیه شهر کار می کردم. من دربان کارخانه بودم و چاردیواری محقری آنجا داشتم. سگ پیر و قوی هیکلی هم آنجا زندگی می کرد که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن، همراه مناسبی به نظر می رسید./

من همیشه بخشی از غذای خود را با او سهیم

می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد. تا روزی که آن سگ بیمار شد و به علت نامعلومی بدنش زخم بزرگی برداشت. دامپزشک درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگهداری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار بکند و از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا در بیابان بمیرد. من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت

می کرد، ولی وقتی دید که من بر این کار اصرار دارم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت./

 هرگز او را ندیدم... تا اینکه روزی برگشت ، از سوراخی مخفی وارد شده بود (این راه اختصاصی او بود)، بدون آن زخم وحشتناک!!/

او زنده مانده بود و بر خلاف همه قواعد علمی، هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود. نمی دانم چه کار کرده یا غذای خود را از کجا تهیه کرده بود، اما فهمیده بود که چرا باید آنجار ا ترک کند؛ و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود، بازگشته بود./

در آن نزدیکی، چاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت. چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را دیدم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند... او گفت: در آن مدتی که سگ از آنجا رفته بود، هر شب می آمد پشت در و تا صبح نگهبانی می داد و صبح پیش از اینکه کسی متوجه حضورش بشود از آنجا می رفت... هر شب !!/

من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم، اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فرو ریخت./


درس حسابی از دکتر حسابی

    نظر

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت: شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم. می خواهم در روستایمان معلم شوم./

دکتر جواب داد: تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی، قبول؛ ولی نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا، نخواهد موشک هوا کند!/

 

یادش گرامی باد./