سفارش تبلیغ
صبا ویژن

hamechi hast

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خاطرات یک پزشک

    نظر

پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشون دارن. علت جالب بودن این خاطرات معمولا کمبود اطلاعات پزشکیه؛ اما یه پزشک عمومی باذوق، این خاطرات رو جمع آوری کرده که بخشی از اونها رو برای شما درج می کنیم. /
_گلوی بچه رو که نگاه کردم، مادرش گفت: آقای دکتر، گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه می خواد شروع بشه. گفت: این بچه همیشه همین طوره? همیشه عفونتش اول شروع می شه، بعد زیاد

می شه! /


_ یه خانم حدودا
50 ساله دختر 18 سالشو آورده بود. به دخترش گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دلهره دارم. مادرش زد زیر خنده و بعد گفت: مامان جون، دل پیچه، نه دلهره! پرسیدم: چیز ناجوری نخوردین؟ مادرش گفت: چرا «چیسپ» خورده و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه: مامان چیسپ نه، چیپس!/

_ به خانمه گفتم: اشتهاتون خوبه؟ گفت: هر وقت بتونم غذا بخورم، می تونم بخورم!/

_پیرمرده گفت: همه بدنم درد می کنه، غیر از آرنج دست چپم. گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد

نمی کنه؟ گفت: نه، آرنج دست چپم «خیلی» درد می کنه!/

_خانمه اومد و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: نمی دونم... چند وقت بود که هر دو دستم درد می کرد. چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد، حالا می خوام بگم از این دستم هم خون بگیرن، ببینم دردش

می افته؟!/

_ آقاهه می گفت: توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم، گفتند عفونت داری؛ اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمی! آزمایش هاش رو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه آزمایش ادرار داده
و بیرون آزمایش خون!/