سفارش تبلیغ
صبا ویژن

hamechi hast

صفحه خانگی پارسی یار درباره

یه داستان جالب

    نظر

یه مسافرکش بدون مسافر داشته می رفته، کنار خیابون یه مسافر مرد با چهره ای آرام می بینه، کنار می زنه و سوارش می کنه. مسافر روی صندلی جلو می شینه. یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی

می پرسه: آقا منو می شناسی؟/

راننده می گه: نه.../

راننده واسه یه مسافر دیگه که دست تکون می داده نگه می داره و اون هم عقب می شینه./

مسافر اولی دوباره از راننده می پرسه: منو

می شناسی؟/

راننده می گه: نه، شما؟/

مسافره می گه: من عزرائیلم./

راننده می گه: برو بابا... ساده گیر آوردی؟!/

یهو مسافر دومی از عقب به راننده می گه: ببخشید آقا، شما دارین با کی حرف می زنین؟/

راننده تا اینو می شنوه، ترمز می زنه و از ترس فرار می کنه... بعد اون دو تا بدجنس با هم ماشین رو

می دزدن./

بعضیا می گن این داستان واقعیه، حالا راست و دروغش گردن خودشون./