سفارش تبلیغ
صبا ویژن

hamechi hast

صفحه خانگی پارسی یار درباره

استاد تقلبی

    نظر

زنی غمگین و افسرده نزد حکیمی آمد و از همسرش گله کرد و گفت: همسر من خود را مرید و شاگرد مردی می داند که ادعا دارد با دنیاهای دیگر در ارتباط است و از آینده خبر دارد.  این مرد که الان استاد شوهر من شده است، هر هفته سکه ای طلا از شوهرم می ستاند و به او گفته است که هر چه زودتر با یک دختر جوان ازدواج کند و بخش زیادی از اموال خود را به این دختر ببخشد! و شوهرم قید همه

سال هایی را که با هم بوده ایم زده است و می گوید نمی تواند از حرف استادش سرپیچی کند./

حکیم تبسمی کرد و به زن گفت: چاره این کار بسیار ساده است. استاد تقلبی که می گویی، بنده پول و سکه است. چند سکه طلا بردار و با واسطه به استاد قلابی برسان و به او بگو که به شوهرت بگوید اوضاع آسمان قمر در عقرب شده و دیگر ازدواج با آن دختر جوان به صلاح او نیست و بهتر است شوهرت نصف ثروتش را به تو ببخشد تا از نفرین زمین و آسمان جان سالم به در برد! ببین چه اتفاقی می افتد./

چند روز بعد، زن با خوشحالی نزد حکیم آمد و گفت: ظاهرا سکه های طلا کار خودش را کرد؛ چون شب گذشته شوهرم با عصبانیت نزد من آمد و شروع کرد به بد گفتن و دشنام دادن به استاد تقلبی و گفت که او عقلش را از دست داده و گفته است اموالش را باید با من که همسرش هستم نصف کنم. بعد هم با قیافه ای حق به جانب گفت که از این به بعد دیگر حرف استاد تقلبی و بی خردش را گوش نمی کند!/

حکیم تبسمی کرد و گفت: شوهر تو تا موقعی نصایح استاد تقلبی را اطاعت می کرد که به نفعش بود. وقتی که فهمید اوضاع برگشته و دستورهای جدید استاد تعهدآور و پرهزینه شده است، بلافاصله از او رویگردان شد و دیگر به سراغش نرفت. همسرت استادش را به طور مشروط پذیرفته بود. این را باید از همان روز اول می فهمیدی!/